جز در پناه وصل و دل استوار دوست کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود از التماس دشمن و از اعبتار دوست صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق آن هم به سعی غمزه ی مردم شکار دوست هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود در بوستان حسن همیشه بهار دوست بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست عرفی به حال نزع رسیدی و به شدی شرمت نیامد از دل امیدوار دوست عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۱۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/42929