امشب ای دلدار مهمان توایم شب چه باشد روز و شب آن توایم هر کجا باشیم و هر جا که رویم حاضران کاسه و خوان توایم نقش‌های صنعت دست توایم پروریده‌‌ی نعمت و نان توایم چون کبوترزادهٔ برج توایم در سفر طواف ایوان توایم حیث ما کنتم فولوا شطره با زجاجه‌‌ی دل، پری خوان توایم هر زمان نقشی کنی در مغز ما ما صحیفه‌‌ی خط و عنوان توایم همچو موسی کم خوریم از دایۀ شیر زان که مست شیر و پستان توایم ایمنیم از دزد و مکر راه زن زان که چون زر در حرمدان توایم زان چنین مست است و دلخوش جان ما که سبکسار و گرانجان توایم گوی زرین فلک رقصان ماست چون نباشد، چون که چوگان توایم خواه چوگان ساز ما را خواه گوی دولت این بس که به میدان توایم خواه ما را مار کن خواهی عصا معجز موسی و برهان توایم گر عصا سازی بیفشانیم برگ وقت خشم و جنگ ثعبان توایم عشق ما را پشت داری می‌کند زان که خندان روی بستان توایم سایه ساز ماست نور سایه سوز زان که همچون مه به میزان توایم هم تو بگشا این دهان را هم تو بند بند آن توست و انبان توایم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4297