دوش عشق شمس دین می‌باختیم سوی رفعت روح می‌افراختیم در فراق روی آن معشوق جان ماحضر با عشق او می‌ساختیم در نثار عشق جان افزای او قالب از جان هر زمان پرداختیم عشق او صد جان دیگر می‌بداد ما درین داد و ستد پرداختیم همچو چنگ از حال خود خالی شدیم پردهٔ عشاق را بنواختیم اندر آن پرده بده یک پردگی کز شعاعش پرده‌ها بشناختیم هر زمان خود را به سوی پرده‌یی حیله حیله پیش تر انداختیم برج برج و پرده پرده بعد از آن همچو ماه چارده می‌تاختیم رو نمود از سوی تبریز آفتاب تا دل از رخت طبیعت آختیم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4299