عاقبت ای جان فزا نشکیفتم خشم رفتم،‌ بی‌شما نشکیفتم در جدایی خواستم تا خو کنم راستی گویم، جدا نشکیفتم کی شکیبد خود کهی از کهربا؟ کاهم و از کهربا نشکیفتم هر جفاکش طالب روز وفاست من جفاکش از وفا نشکیفتم نرم نرمک گویدم، بازآمدی گویمش ای جان ما نشکیفتم ای دل و ای جان و چشم روشنم بی پناه توتیا نشکیفتم بر سرم می‌زد که دیدی تو سزا؟ ناسزایم ناسزا نشکیفتم آزمودم مردگی و زندگی در فنا و در بقا نشکیفتم مطربا این پرده گو بهر خدا ای خدا و ای خدا نشکیفتم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4300