بی‌پرده برون میا که بسیار دین و دل و دست رفته از کار در حلقه تار و مار زلفت بس سبحه که شد بدل به زنار در دور دو چشم شوخ و مستت بس گوشه نشین که شد قدح خوار زنهار ز دست دوست گفتن زنهار دگر مگوی زنهٰار شستیم دو دست خود ز ایمان بستیم میان خود به زنار مطرب دستی به چنگ میزن ساقی پائی به رقص بَردار برقع ز جمال خود برافکن تا سنگ آرد به عشقت اقرار بر مار گذر کنی بگیرند پازهر بجای زهر از مار یک عشوه و صد جهان دل و جان یک شعله و عالمی خس و خار بخرام به مرده و بر انگیز از عظم رمیم جان طیٰار ما جهد بسی بکار بردیم خود جهد نبرده است در کار تا چند رضی ز بردباری شد از تو خدا ز خلق بیزار بیچاره رضی که مست و حیران دیوانه فتاده بر درت زار رضی‌الدین آرتیمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43018