نه رسم دیر و نه آئین کعبه میدانی ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی بمال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی بخورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی تمیز نیک و بد از هم نکردنت سهل است بلاست اینکه تو بد نیک و نیک بد دانی درین جهان ز تو حیوان بجٰان خود مانده که ره بسی است ز تو تا جهٰان انسانی بغیر انسان هر چیز گویمت شادی بغیر آدم هر چیز خوانمت آنی چه جانور کنمت نام مانده‌ام حیران بهیچ جانوری غیر خود نمیمانی چه لازم است مدارا د گر به دشمن و دوست کنون که گشت رضی کشتی تو طوفانی رضی‌الدین آرتیمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43064