ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم؟ ای چرخ همچو زنگی خون خوارهٔ خلایق من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم ای دل بسوز خوش خوش مگریز ازین دو آتش کین است بر تو واجب کایی به نار تیزم مقصود نور آمد عالم تنور آمد وین عشق همچو آتش وین خلق همچو هیزم همچون خلیل یزدان پروانه وار شادان در آتشش نشستم تا حشر برنخیزم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4320