کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد هزار داغ ندامت به جان خویش نهاد کسی به راه تو ارزد که پا ز دیده کند که گل به زیر قدم دید و پای پیش نهاد شهادتش چو مراد دو کون در قدم است کسی که پای طلب در ره تو پیش نهاد کرشمهٔ دهد امید عمر جاویدم که مرگ بهر شگون تیر او به کیش نهاد نه کافرم نه مسلمان، مرا که آتش زد که ننگ سوختن من به دین خویش نهاد ز مغز عرفی از آن خون خوش نسیم چکد که دستهٔ گل غم بر دماغ خویش نهاد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43268