مرا چو شب هجر اضطراب بگدازد قرار در دل و در دیده خواب بگدازد برای شربت بیمار عشق او، رضوان گل بهشت به عزم گلاب بگدازد عطای او به گنه جلوه ها کند فردا که رستگار ز ننگ ثواب بگدازد دمی که شمع من آید ز انجمن بیرون ز نور شعلهٔ حسن، آفتاب بگدازد ز اضطراب هلاک ، نظاره کن، عرفی که حیرت رخ ما ز اضطراب بگدازد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43299