هم نوای بلبل و هم صوت زاغم می گزد خار چشمم می خراشد، گل دماغم می گزد من بگویم نشئه ی پروانه با من نیست، لیک این قدر دانم که تاثیر چراغم می گزد من که دل دانسته در کوی تو گم کردم، چرا محرمی هر دم به تقریبی سراغم می گزد با وجود آن که می دانم که دردم بی دواست دم به دم اندیشهٔ باطل دماغم می گزد دوستی دارم که در زندان محنت، بر دلم می نهد مرهم، ولی در صحن باغم می گزد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43301