کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد غم خون دل بریزد و دل خون غم خورد زهر غم تو گر بچکانم به کام خضر آب حیات ریزد و خون عدم خورد نازم به آن کرشمه که جای کباب و می خون فرشته و دل مرغ حرم خورد زخم زجاج دوست ندارد تراوشی کو شیشهٔ دلی که به دیوار غم خورد گر شرح کاوکاو غم او رقم کنم دود از قلم برآید و مغز قلم خورد می جوشدم ز هر سر مو چشمه چشمه خون هر گه که دل به ذوق شهادت قسم خورد نامش ز لوح همت عرفی به در نویس آن تشنه کاب خضر ز جام کرم خورد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43312