به لحد چگونه زین غم، دلم آرمیده باشد که لبی چنان به مرگم، چو تویی گزیده باشد اثر از نمک چو یابد، دلم از شراب دایم که ز جام قطرهٔ می، ز لبش چکیده باشد چو رود، ملول گردم، ز برم ، کناره سوزد که به شومی من آیا، سخنی شنیده باشد نبرد دل غیورم، ز خدنگ یار لذت به کدام دل ندانم، هوسش خلیده باشد چو رسد رفیق بر من، نگرد به گریه دایم که به تازگی زمانی ، به رخ تو دیده باشد دهد آن کسی به عرفی، به کمند آرمیدن که ز غمزهٔ تو در خون، نفسی تپیده باشد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43336