به حکم عشق چو بر اهل صدق ره گیرند گناهکار ببخشند و بی گنه گیرند مجو به محمل شاهی، که در ولایت عشق گدا به تخت نشانند و پادشه گیرند چه ظلمت است که بینندگان نمی دانند که شبچراغ ستانند یا شبه گیرند خمیر مایهٔ آسایش است لای شراب بگو که صاف کشان جرعه ای ز ته گیرند کمند کوته و بازوی سست و بام بلند به من حوالهٔ نومیدی ام گنه گیرند در معامله بگشا به کشور عرفی که خرده بر گهر آفتاب و مه گیرند عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۳۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43363