کو عشق کاز شمایل عقلم جنون چکد از گریه نوش ریزد و از خنده خون چکد لب تشنگی ز ریشهٔ چشمم کشد برون آن قطره های خون که ز ریش درون چکد خوش دل بدانم ار بچکد خون دل ز چشم دل خون خویش می خورد، از دیده خون چکد دل نیست این درد فشان است و خون چکان دردی ز درد جوشد و خونی ز خون چکد عرفی نگویمت بچکان خون دل ز چشم گر ننگ صبر نیست بهل تا برون چکد عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۳۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43376