لولیکان توایم، دربگشا ای صنم لولیکان را دمی بارده ای محتشم ای تو امان جهان، ای تو جهان را چو جان ای شده خندان دهان از کرمت دم به دم امن دو عالم تویی، گوهر آدم تویی هین که رسید از حبش بر سر کویت حشم چون برسد کوس تو، کمتر جاسوس تو گردد هر لولی‌یی صاحب طبل و علم رایت نصرت فرست، لشکر عشرت فرست تا که ز شادی ما، جان نبرد هیچ غم تیغ عرب برکنیم، بر سر ترکان زنیم چون لطفت برکشد، برخط لولی رقم خوف مهل در میان، بانگ بزن کالامان عشرت با خوف جان، راست نیاید به هم مهر برآورد به جوش، وز دل چنگ آن خروش پر کن از عیش گوش، پر کن از می شکم تا سوی تبریز جان، جانب شمس الزمان آید صافی، روان گوید ای من منم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4341