بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند پیاله را به لب شیشه های می بستند دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان به ذوق سلطنت روم و ری بستند فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی ز قصه ها که به همت فروش طی بستند دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش که بلبلان تو دست خزان و دی بستند کلید توبه خریدم برای قفل بهشت ولی چه سود که دستم به جام می بستند بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم که بر اسیر تو راه طواف حی بستند عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۳۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43416