نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم؟ درین سراب فنا چشمهٔ حیات منم؟ وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی، که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپردهٔ رضات منم نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو بیا که قدرت پرواز و پر و پات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم نگفتمت که تو را ره‌زنند و سرد کنند که آتش و تبش و گرمی هوات منم نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند که گم کنی که سرچشمهٔ صفات منم نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد، خلاق‌ بی‌جهات منم اگر چراغ‌دلی دان که راه خانه کجاست وگر خدا صفتی، دان که کدخدات منم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4349