اول ،‌در عدم‌، دهنت باز می‌کند تاکاف و نون تهیهٔ آواز می‌کند آهنگ صور خیز تو در هر نفس زدن ساز هزار عالم ناساز می‌کند هرگاه می‌دهی به زبان رخصت سخن جبریل بال می‌زند و ناز می‌کند نیرنگ اعتبار بهار تجددت با هم چه رنگها که نه‌ گلباز می‌کند شام ابد به جیب تو سر می‌برد فرو صبح ازل زتو سخن آغاز می‌کند هر رنگ و بو که می‌دمد از نوبهار صنع آیینهٔ خیال تو پرداز می‌کند گر فطرت تو پر نزند در فضای قدس خاک فسرده راکه فلکتاز می‌کند زبن‌باغ ‌نی دمیدن صبحی‌ و نی‌ گلی‌ست سحرآفرین تبسمت اعجاز می‌کند این عرصه تا کجا نشود پایمال ناز رخش تعین تو تک و تاز می‌کند روز و شبی در انجمن اعتبار نیست چشم تو می‌زند مژه و باز می‌کند بیدل تآملی که در این گلشن خیال رنگ شکستهٔ تو چه پرواز می‌کند بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43503