به کوی عشق تو من نامدم که باز روم چگونه قبله گذارم چو در نماز روم؟ به جز که کور نخواهد که من به هیچ سبب به سوی ظلمت از آن شمع صد طراز روم کدام عقل روا بیند این که من تشنه به غیر حضرت آن بحر‌ بی‌نیاز روم؟ براق عشق گزیدم، که تا به دور ابد به سوی طرهٔ هندو به ترک تاز روم شب چو باز و بط روز را بسوزد پر چو در سحر به مناجات او به راز روم چو چشم بند قضا راه چشم بسته کند به بوی عنبری‌اش چشم‌ها فراز روم به خاک پای خداوند، شمس تبریزی که چون شدم ز وی از دست، سرفراز روم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4365