رسید عید و طربها دلیل دل گردید
امید خلق به صد رنگ مشتعل گردید
زدند سادهدلان تیغ بر فسان هوس
که خون وعدهٔ قربانیان بحل گردید
من و شهید محبت دلی که جز به رخت
به هر طرف نظر انداختم خجل گردید
چسان به کعبه توانم کشید محمل جهد
که راهم از عرق انفعال گل گردید
ز سیرکسوت تسلیم چشم قربانی
هوس ز جامهٔ احرام منفعلگردید
به فکر خام جدایی دلیل فطرتکیست
کنونکه دیده به دیدار متصل گردید
چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ست
کسیکهگرد تو یعنی به دور دلگردید
بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۰۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/43670