فضول گشته‌ام امروز، جنگ می‌جویم منوش نکتهٔ مستان، که یاوه می‌گویم تنا بسوز چو هیزم، که از تو سیر شدم دلا برو تو زپیشم، تو را نمی‌جویم لگن نهاد خیالش به چشمهٔ چشمم بهانه کرد کزین آب جامه می‌شویم بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی؟ بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب نه قبطی‌ام، که درین نیل موسوی خویم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4369