آمدم باز تا چنان گردم که چو خورشید جمله جان گردم سر خم رحیق بگشایم سرده بزم سرخوشان گردم عشرت اکنون علم به صحرا زد من چو فکرت چرا نهان گردم؟ باغ خلد است جان من تا من قرة العین باغبان گردم برنگردم به گرد خود چون قطب گرد قطبان، چو آسمان گردم چون شبم روز گشت، ای سلطان فارغ از بام و پاسبان گردم کان زرم، نیم زر محدود که پی سنگ امتحان گردم تن زن از هی هی شبانانه پادشاهم، چرا شبان گردم؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4377