همتم شد بلند و تدبیرم جز به پیش تو من نمی‌میرم تو دهانم گرفته‌یی که خموش تو دهان­گیر و من جهان‌گیرم زان ز عالم ربوده‌ام حلقه که به دست تو است زنجیرم پیر ما را ز سر جوان کرده‌ست لاجرم هم جوان و هم پیرم چون گشاد من از کمان تو است راست رو، خصم دوز چون تیرم با گشادت چه جای تیر و کمان هر دو را بشکنم، بنپذیرم دیدن غیر تو نفاق بود من نه مرد نفاق و تزویرم با من آمیختی چو شکر و شیر چون شکر درگداز از آن شیرم طاقتم طاق شد ز جفتی خویش درمیفکن دگر به تاخیرم درد تاخیر چون برآرد دود بررود تا اثیر تاثیرم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4381