گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ شیشهٔ نشکسته باید خواست تاوانش ز سنگ بر سر مجنون‌ کلاهی گر نباشد گو مباش عزتی دیگر بود همچون نگیندانش ز سنگ ناز پرورد خیال جور طفلانیم ما سایه دارد بر سر خود خانه وبرانش ز سنگ با نگاهش بر نیاید شوخی خواب‌ گران چون شرر بگذشت آخر تیر مژگانش ز سنگ گر شرار ما به کنج نیستی قانع‌ شود تا قیامت می‌کشد روغن چراغانش ز سنگ مدّ احسانی ‌که‌ گردون بر سر ما می‌کشد هست طوماری‌که دارد مُهر عنوانش ز سنگ همچوگندم می‌کشد هرکس درین هفت آسیا آنقدر رنجی‌که بر می‌آورد نانش ز سنگ سخت جانی چنگ اقبالیست با شاهین حرص تا کشد گوهر ندارد چاره میزانش ز سنگ پای خواب‌آلود تمکین ‌کسب مجنون مرا همچو کوه افتاد آخر گل به دامانش ز سنگ حیف دل کز غفلتت باشد غبار اندود جسم می‌توان‌ کردن به رنگ شیشه عریانش ز سنگ شوق من بیدل درین ‌کهسار پرافسرده‌ کیست ناله‌ای دارم که می‌بالد نیستانش ز سنگ بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43981