تا دفتر حیرت ز رخش تازه کند چشم از تار نظر رشتهٔ شیرازه کند چشم از مردمک دیده به گلزار نگاهش داغ کهنی بر دل خود تازه‌ کند چشم مشاطه ز حسرت بگزد دست به دندان هرگه ز تغافل به رخت غازه ‌کند چشم مپسند که در پلهٔ میزان عدالت شوخی ستمها به خود اندازه ‌کند چشم مرغان تحیر همه جغدند به دامش هرگه ز صفیر نگه آواز‌ه کند چشم بیدل ‌گل رخسار بتی خنده‌فروش است وقت‌ست که داغ دل ما تازه کند چشم بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44274