من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان من بکشم دامن تو دامن من هم تو کشان جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضا خوش خوش خوش خوشم پیش تو ای شاه خوشان زان که مرا داد لبش نیست لبی را اثرش زانچه چشیدم ز لبت هیچ لبی را مچشان آن که ترش روی بود دان که درم جوی بود از خم سرکه‌‌ست همه با شکرانش منشان گفتم ای شاه علم من که میان عسلم از عسل من که چشد؟ گفت لب خوش منشان مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4439