آینه‌یی بزدایم از جهت منظر من وای ازین خاک تنم تیره دل اکدر من رفت شب و این دل من پاک نشد از گل من ساقی مستقبل من کو قدح احمر من؟ رفت دریغا خر من مرد به ناگه خر من شکر که سرگین خری دور شده‌‌ست از در من مرگ خران سخت بود در حق من بخت بود زان که چو خر دور شود باشد عیسی بر من از پی غربیل علف چند شدم مات و تلف چند شدم لاغر و کژ بهر خر لاغر من آنچه که خر کرد به من گرگ درنده نکند رفت ز درد و غم او حق خدا اکثر من تلخی من خامی من خواری و بدنامی من خون دل آشامی من خاک ازو بر سر من شارق من فارق من از نظر خالق من شمع کشی دیده کنی در نظر و منظر من مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4440