وقت‌ست کنم شور جنون عام و بگریم چون ابر بر آیم به سر بام و بگریم تا گرد ره هرزه دوی‌ها بنشیند از آبله چشمی بکنم وام و بگریم چون ابر به صد دشت و درم اشک فشانی‌ست کو بخت که یکجا کنم آرام و بگریم فرصت ز چراغ سحرم بال فشان رفت از منتظرانم که شود شام و بگریم شاید نگهی صید کند دانهٔ اشکی در راه تو چندی فکنم دام و بگریم چون شمع خموشم بگذارید مبادا یادم دهد آغاز ز انجام و بگریم دور از نگهت حاصلم این بس که درین باغ چشمی دهم آب ازگل بادام و بگریم نومید وصالم من بیدل چه توان‌کرد دل خوش‌کنم ای‌کاش به این نام و بگریم بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44436