گر ما گوییم‌، ماکجاییم ور تو، تو هم آن‌ کسی‌ که ماییم پوشیدگی‌ایم لیک رسوا عریانی لیک در قباییم گوشیم و شنیدنی نداربم چشمیم و مژه نمی‌گشاییم گر شکوه کنیم بی‌تمیزیم ور شکر خیال نارساییم تا خاک نشان دهیم عرشیم چون سر به ‌گمان رسیم پاییم بی نسبت نسبتیم و سحریم نی هست نه نیست آشناییم زین شعبده هیچ نیست منظور جز آنکه به فهم در نیاییم عیب و هنر تعین این‌ست پیدا و نهان جنون قباییم پنهان چیزی ‌که درگمان نیست پیدا اینها که می‌نماییم آخر به کجا رویم زین دشت در خارستان برهنه پاییم اینجا چه سلامت و کجا امن یک‌دانه و هفت آسیاییم کوه و صحرا و باغ و بستان ماییم اگر ز خود برآییم با غیر یگانگی چه حرف است از عالم خو هم جداییم یا رب ز کجا تمیز جوشید کایینهٔ صد جهان بلاییم در نسخهٔ شبههٔ جدایی تصحیف حقیقت خداییم استغنا بی نیاز خویش است خود را بر خود چه وانماییم عرض من و ما عرق ‌کمین است ساز خاموش تر صداییم بیدل‌ زین حرف و صوت‌ تن زن افسانهٔ راز کبریاییم بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44456