آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن زین دو دم زندگیی تا به قیامت مردن داغ یأسم‌که به‌کیفیت شمع است اینجا آگهی سوختن و بستن چشم افسردن فرصت هستی از ایمای تعین خجل است صرفهٔ نقد شرر نیست ‌مگر نشمردن پارسایی چقدر شرم فضولی دارد بال سعی مگس و ناله به عنقا بردن مشت خاکیم‌کمینگاه هوایی‌که مپرس چه خیالست به پرواز عنان نسپردن دل تنک حوصله و دشت تعلق همه خار یا رب این آبله را چند توان آزردن چه توان کرد به هر بی‌جگری‌ها بیدل ناگزیریم ز دندان به جگر افشردن بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44511