سر طره‌ای به هوا فشان ختنی ز مشک‌تر آفرین مژه‌ای بر آینه بازکن‌گل عالمی دگر آفرین ز سحاب این چمنم مگو بگذر ز عشوهٔ رنگ و بو به تو التماسی‌گریه‌ام دو سه خنده‌گل به سر آفرین سر زلف عربده شانه‌کن نگهی به فتنه فسانه‌کن روش جنون بهانه‌کن زغبار من سحر آفرین ز حضور عشرت بیش وکم نه بهشت خواهم و نی ارم به خیال داغ تو قانعم تو برای من جگرآفرین به‌کمال خالق انس و جان نه زمین رسید و نه آسمان به صدف‌کسی چه دهد نشان ز حقیقت‌ گهر آفرین حذر از فضولی وهم و ظن‌، تو چه می‌کند به جهان من در احولی به هوس مزن ز دو چشم یک نظر آفرین منشین چو مطلب دیگرن به غبار منت قاصدان رقم حقیقت رنگ شو، به‌شکست‌، نامه بر آفرین چمنی‌ست عالم بی‌بری ز طرب شکاری عافیت چو چنار رو زکف تهی همه بهله برکمر آفرین سر و برگ راحت این چمن به خیال ما نکند وطن چو غبار نم زده‌ گو فلک سر ما به زیر پر آفرین به‌کلام بیدل اگر رسی مگذر ز جادهٔ منصفی که‌کسی نمی‌طلبد زتو صله‌ای دگر مگر آفرین بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44635