چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان شود جان خصم جان من کند این دل سزای من سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او شنیدم نعره آمین ز جان اندر دعای من چگونه راه برد این دل به سوی دلبر پنهان؟ چگونه بوی برد این جان که هست او جان فزای من؟ یکی جامی به پیشم داشت و من از ناز گفتم نی بگفتا نی مگو بستان برای من برای من چو یک قطره چشیدم من ز ذوق اندر کشیدم من یکی رطلی که شد بویش درین ره رهنمای من مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4477