منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین چو آتش‌های عشق او ز عرش و فرش بگذشته ست درین آتش ندانم کرد من روپوش شمس الدین در آغوشم ببینی تو ز آتش تنگ‌ها لیکن شود آن آب حیوان از پی آغوش شمس الدین چو دیگی پخت عقل من چشیدم بود ناپخته زدم آن دیک در رویش ز بهر جوش شمس الدین درین خانه‌‌ی تنم بینی یکی را دست بر سر زن یکی رنجور در نزع و یکی مدهوش شمس الدین زبان ذوالفقار عقل کاین دریا پر از در کرد زبانش بازبگرفت و شد او خاموش شمس الدین مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4483