چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جویی به بحر غوطه زدی ناخدا چه می‌جویی متاع خانه آیینه حیرت است اینجا تو دیگر از دل بیمدعا چه می‌جویی عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد توگرنه‌کوردلی از عصا چه می‌جویی جز این‌که خرد کند حرص استخوان ترا دگر ز سایهٔ بال هما چه می‌جویی به سینه تانفسی هست‌دل پریشان است رفوی جیب سحر از هوا چه می‌جویی سر نیاز ضعیفان غرور سامان نیست به غیر سجده ز مشتی گیا چه می‌جویی صفای دل نپسندد غبار آرایش به دست آینه رنگ حنا چه می‌جویی ز حرص‌، دیدهٔ احباب حلقهٔ دام است نم مروت ازین چشمها چه می‌جویی چو شمع خاک شدم در سراغ خویش اما کسی نگفت‌ که در زیر پا چه می‌جویی ز آفتاب طلب شبنم هوا شده‌ایم دل رمیدهٔ ما را زما چه می‌جویی بجز غبار ندارد تپیدن نفست ز تار سوخته بیدل صدا چه می‌جویی بیدل دهلوی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44896