ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان وی حرص تو افزوده رو کم ترکوا برخوان از اسپک و از زینک پربادک و پرکینک وز غصه بپالوده رو کم ترکوا برخوان در روده و سرگینی باد هوس و کینی ای غافل آلوده رو کم ترکوا برخوان ای شیخ پر از دعوی وی صورت‌ بی‌معنی نابوده و بنموده رو کم ترکوا برخوان منگر که شه و میری بنگر که‌ همی‌میری در زیر یکی توده رو کم ترکوا برخوان آن نازک و آن مشتک آن ما و من زشتک پوسیده و فرسوده رو کم ترکوا برخوان رخ بر رخ زیبایان کم نه بنگر پایان رخسار تو فرسوده رو کم ترکوا برخوان گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری؟ در گور گل اندوده رو کم ترکوا برخوان رفتند جهان داران خون خواره و عیاران بر خلق نبخشوده رو کم ترکوا برخوان تابوت کسان دیده وز دور بخندیده وان چشم تو نگشوده رو کم ترکوا برخوان بس کن ز سخن گویی از گفت چه می‌جویی؟ ای بادبپیموده رو کم ترکوا برخوان مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4496