حاشا که برق حسن بود عشق خانه سوز برق است حسن، شعله گداز و بهانه سوز تا کی بهانه گیری و آسودگی، که هست ناموس درد پرور و صدها بهانه سوز در مزرع جهان مفشان دانهٔ امید زین دشت برگذر که زمینی است دانه سوز گفتی چه طایر است دل سینه دشمنت آتش به خویش در زده و آشیانه سوز در خرمن زمانه زنم آتش از فغان شوق تو جان گداز من و من زمانه سوز چون سیل آتش آمده ام، مست اشتیاق کز بوسه های گرم شود آستانه سوز عرفی مجو نهایت ایام دوستی دریای آتش است محبت، کرانه سوز عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۳۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44971