شهید او که بود آب و رنگ یاقوتش نهند خضر و مسیحا به دوش تابوتش خوش آن سعادت مرغی که می کند در دام کرشمهٔ تو ز اوج هوای لاهوتش ضعیف تر شود ار نعمتش ز باده دهند وظیفه خوار محبت که غم بود قوتش شهید زلف و رخ او چو طرف جوی بهشت برون دمد گل و سنبل ز دور تابوتش فغان ز خامهٔ عرفی که کمترین ظفرت شکست خامهٔ مانی و کلک یاقوتش عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۳۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/44988