ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن گر تخت نهی ما را بر سینه دریا نه ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن ازواج موافق را شربت ده و دم دم ده امشاج منافق را درهم زن و برهم زن اکسیر لدنی را بر خاطر جامد نه مخمور یتیمی را بر جام محرم زن در دیده عالم نه عدلی نو و عقلی نو وان آهوی یاهو را بر کلب معلم زن اندر گل بسرشته یک نفخ دگر در دم وان سنبل ناکشته بر طینت آدم زن گر صادق صدیقی در غار سعادت رو چون مرد مسلمانی بر ملک مسلم زن جان خواسته‌یی ای جان اینک من و اینک جان جانی که تو را نبود بر قعر جهنم زن خواهی که به هر ساعت عیسی نوی زاید زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن گر دار فنا خواهی تا دار بقا گردد آن آتش عمرانی در خرمن ماتم زن خواهی تو دو عالم را هم کاسه و هم یاسه آن کحل اناالله را در عین دو عالم زن من بس کنم اما تو ای مطرب روشن دل از زیر چو سیر آیی بر زمزمه بم زن تو دشمن غم‌هایی خاموش‌ نمی‌شایی هر لحظه یکی سنگی بر مغز سر غم زن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4499