غم می گزد لب من، من می گزم لب عشق میرم به تلخی غم، نازم به مشرب عشق دانای شهر و ده کیست، کاز طنز ما نرنجد خندند بر فلاتون، طفلان مکتب عشق داروی صحت عشق در حکمت ازل نیست اما ز سردی عقل، زایل شود تب عشق ناکامی دمی عشق پروردهٔ مراد است در آفتاب غرق است شام من و شب عشق در دیر و کعبه سایل، با کفر و دین مقابل با نوش و نیش یک دل، این است مشرب عشق تا ریخت خون عرفی، از چشم خلق شد گم زان جلوه ها تو گویی، این بود مطلب عشق عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۴۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45011