نشاید از تو چندین جور کردن نشاید خون مظلومان به گردن مرا بهر تو باید زندگانی وگر نی سهل دارم جان سپردن از آن روزی که نام تو شنیدم شدم عاجز من از شب‌‌ها شمردن روا باشد که از چون تو کریمی نصیب من بود افسوس خوردن؟ خداوندا از آن خوش تر چه باشد بدیدن روی تو پیش تو مردن؟ مثال شمع شد خونم در آتش ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن درین زندان مرا کند است دندان ازین صبر و ازین دندان فشردن از این خانه شدم من سیر وقت است به بام آسمان‌‌ها رخت بردن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4520