ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند وقتی رسد آخر که به جز خار نماند تاراج خزان آید و گلزار نماند این تازگی حسن تو بسیار نماند دایم گل رخسار تو بر بار نماند دیدار تو نیک و همه کس طالب دیدار تو یوسف مصری و همه شهر خریدار سودای تو دارند همه بر سر بازار بازار تو را هست خریداری بسیار من صبر کنم تا که خریدار نماند دادست خدا حسن و جمال از همه پیش‌ت این سرکشی و ناز بود از همه بیش‌ت هرچند که هستند ز بیگانه و خویشت بسیار غلامان کمربسته به پیشت روزی شود ای دوست که دیار نماند ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز از عشق من و حسن تو آثار نماند تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟ از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز چون گل برود جز الم خار نماند هلالی جغتایی : مخمس بر غزل سعدی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45379