پنجم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه دهم مرداد ماه سنه خمس عشر و اربعمائه از تاریخ فرس به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم. قحط بود و آن جا یک من نان جو به دو درهم می‌دادند. از آن جا برفتم، نهم محرم به قزوین رسیدم. باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود. و قزوین را شهری نیکو دیدم باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارها خوب الا آنکه آب در وی اندک بود در کاریز به زیرزمین. و رییس آن شهر مردی علوی بود و از همه صناع‌ها که در آن شهر بود کفشگر بیش تر بود. ناصرخسرو : سفرنامه : بخش ۷ - قزوین، رییس علوی آن و صنعت کفشگری در قزوین گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45445