ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم مرا که پیش زبان دم نمی‌زند شمشیر بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد خلاف من که نباشد خبر ز خویشتنم حدیث لعل تو تا بر زبان من جاریست زنند خلق شب و روز بوسه بر دهنم اگر نظر بکنم بی‌تو بر شمایل غیر دو چشم خویش به انگشت خویشتن بکنم اگرچه زار و ضعیفم ولی به قوت عشق به جز تو گر همه شیرست پنجه درفکنم پس از هلاک تنم گر به دجله غرق کنند ز سوز آتش دل دود خیزد از کفنم حدیث زلف بتان سر کنم چو قاآنی گمان برند خلایق که نافهٔ ختنم قاآنی شیرازی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45589