یار خود را خواب دیدم، ای برادر دوش من بر کنار چشمه خفته، در میان نسترن حلقه کرده، دست بسته حوریان بر گرد او از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن باد می‌زد نرم نرمک بر کنار زلف او بوی مشک و بوی عنبر می‌رسید از هر شکن مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگن زاول این خواب گفتم من که هم آهسته باش صبر کن تا با خود آیم، یک زمان تو دم مزن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4586