شهید وصلم و سیراب تر ز یاقوتم ز نخل توبه تراشیده اند تابوتم مراست معجزهٔ مشکل گشای و هر ساعت فریب می دهد امید سحر هاروتم به دست ساده دلی ده عنان کار که من خراب کردهٔ تدبیر عقل فرتوتم نه یوسفم ز چه محتاج یاری دلوم نه یونسم ز چه در قید سینهٔ حوتم چو گریه را دل پرخون شناخت دانستم که می شود ز گرستن حباب یاقوتم چه احتیاج به تحصیل نعمتم عرفی که خون دیده دهد آب و لخت دل یاقوتم عرفی شیرازی : غزلها : غزل شمارهٔ ۴۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45915