حبیبی سیدی یا ذالمعالی سوالله عند شمسی کالظلالی خیالی نقش بسته عالمش نام نمودی در خیالی آن جمالی و عینی ناظر من کل وجه و قلبی حاضر فی کل حالی می صافست و خوش جامی مصفی فخذ منی القدح و اشرب زلالی رایت الله فی مرآت کونی بعین الله هذا من کمالی و شمس الروح نور من ظهوری و بدر الکون عندی کالهلالی سوی الله چیست ای صوفی صافی خیال فی خیال فی خیالی وجودی جز وجود حق مطلق ظلال فی ظلال فی ظلالی غلام و بندگی سید ما کمال فی کمال فی کمالی چو سید نعمت الله رند و مستی محال فی محال فی محالی شاه نعمت‌الله ولی : قصاید : قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/45967