هله، نیم مست گشتم، قدحی دگر مدد کن چو حریف نیک داری، تو به ترک نیک و بد کن منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان نه وصی آدمی تو، بنشین و کار خود کن نظری به سوی می کن، بنوای چنگ و نی کن نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن شکرت چو آرزو شد، ز لب شکرفروشش چو عباس دبس زوتر ز شکرفروش کد کن نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد تو مویز و جوز خود را، بستان در آن سبد کن شکر خوش طبرزد، که هزار جان بیارزد حسد ار کنی تو باری، پی آن شکر حسد کن به بت شکرفشان شو، ز لبش شکرستان شو جهت قران ماهش، چو منجمان رصد کن چو رسید ماه روزه، نه ز کاسه گو، نه کوزه پس ازین نشاط و مستی، ز صراحی ابد کن به سماع و طوی بنشین، به میان کوی بنشین که کسی خورت نبیند، طرب از می احد کن چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی خورشش ازین طبق ده، تتقش هم از خرد کن ز سخن ملول گشتی، که کسیت نیست محرم سبک آینه‌‌ی بیان را تو بگیر و در نمد کن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4611