ای ز هجران تو مردن، طرب و راحت من مرگ بر من شده‌‌ بی‌تو مثل شهد و لبن می‌طپد ماهی‌‌ بی‌آب بر آن ریگ خشن تا جدا گردد آن جان نزارش ز بدن آب تلخی شده بر جانوران آب حیات شکر خشک بریشان بتر از گور و کفن نیست بازی کشش جزو به اصل کل خویش چند پیغامبر بگریست پی حب وطن کودکی کو نشناسد وطن و مولد خویش دایه خواهد، چه ستنبول مر او را چه یمن شد چراگاه ستاره سوی مرعای فلک حیوان خاک پرستد، مثل سرو و سمن من ازین ناله اگر چه که دهان می‌بندم نتوان در شکم آب فروبست دهن نفس چغز ز آب است، نه از باد هوا بحریان را هله این باشد معهوده و فن عارفانی که نهانند در آن قلزم نور دمشان جمله ز نوری­ست ظلامات شکن قلم و لوح چو این جا برسیدیم شکست شکند کوه چو آگه شود از رب منن مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4624