ما را همه شب شب وصال است ما را همه روز روز حال است از دولت عشق پادشاهیم سلطانی عشق بی زوال است گویا ز خدا خبر ندارد هر دل که اسیر جاه و مال است بگذر ز جان و عیش جان جو کاسباب جهان همه وبال است تا حسن جمال دوست دیدیم ما را ز وجود خود ملال است با روی تو جام می کشیدن در مذهب عاشقان حلال است نقصان مطلب ز نعمت الله چون نیک نظر کنی کمال است شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46261