نعمت الله حریف مستان است عاشق روی می پرستان است در خرابات مست لایعقل ساقی بزم باده نوشان است والهٔ زلف روی محبوب است فارغ از جمع و از پریشان است نوبت زهد و زاهدی بگذشت دولت عشق و دور رندان است نوش کن جام می که نوشت باد گر هوایت به آب حیوان است در دلم درد و در سرم سودا باده درجام و عشق در جان است هرکجا ساغری که می یابی نعمت الله همدم آن است شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/46276